با طبقاتی بودن آموزش، دانش آموزان و فراگیران، از نظر حاکمیت به دو گروه تقسیم می شوند یک بخش اندک از رانت زادگان حکومتی و سرمایه داران مدارک تحصیلی را براحتی خریداری می کنند. آنها سطوح اقشار بورکرات ها و تکنوکرات ها و یا سرمایه داران وابسته به دولت را تأمین و نظام بورکراتیک را راهبری روغنکاری می کنند.  اکثریت 90 درصدی اگر در دوران تحصیل مجبور به ترک تحصیل نشده و از ادامه تحصیل عالی باز بمانند، به لشکر بیکاران پیوسته و بخش هایی از آنها اجبارا تن به خدمت در نیروهای سرکوب ضد شورش، بسیج و سپاه  و نیروی انتظامی داده و یا با حضور در جبهه های جنگ در سوریه و دیگر مناطقی که منافع حاکمیت است در خدمت توسعه طلبی حاکم قرار می گیرند، در صورت اخذ مدارک آموزش عالی. پس از سالها بی کاری در بهترین وضعیت با بدست آوردن کار، می توانند حقوقی برابر یک سوم خط فقر دریافت کنند.

با نظام ایدئولوژیک آموزش که کلیۀ ویژگی های نظام کهن و منسوخ شدۀ آموزش را در خود دارد مسلم است که توسعه و تکامل اجتماعی ایران جز با تحول فلسفه و مبانی نظام آموزشی موجود و استقرار یک نظام آموزش نوین امکانپذیر نخواهد بود.

ناهيد قادر
November 23, 2018

منبع: آزادی بیان

http://www.azadi-b.com/G/2018/11/post_982.html?fbclid=IwAR3IaksRl7G82qlMHHBoVupUnoC9uTG4sftFxhVSURvKgTvsWOZn6_7u1GE

مقدمه و مؤخره :

اهداف و فلسفه نظام آموزش و پرورش هر جامعه، در راستای اهداف نظام سیاسی و اقتصادی حاکمیت بوده  و نظام حاکم تحقق اهداف راهبردی خود را در نظام آموزشی پی می گیرد، همانطور که نظام اقتصادی و قضایی خود را در همان راستا سازمان می دهد. طبیعتاً  نظام آموزشی در ایران در راستای تحقق و اهداف نظام ولایت فقیه قرار دارد. لذا تفاوت های اساسی و راهبردیِ مهم و معنی داری نظام آموزشی ایران با نظام های آموزشی متعارف و مدرن در دنیا وجود دارد. نظام اقتصادی – اجتماعی در ایران یک سیستمی با گُسَل های عمیق طبقاتی بوده و منشأ تمرکز ثروت رانت گسترده، تقسیم ثروت بین خودی های حاکم، فساد سیستماتیک، اختلاس استفاده از تسهیلات مالی و فرار مالیانی، مصادره های اموال، سلب مالکیت از مردم – حقوق بگیران- با تورم های افسارگسیخته و افزایش بی رویه نقدینگی، 50 در صد مردمِ زیر خط فقر و 30 درصد زیر خط فقر مطلق، فقدان  حمایت های دولتی و عمومی از دهک های زیر خط فقر و تجاری کردن آموزش و بهداشت و زمین و مسکن اجزای یک سیستم طبقاتی هستند. در حوزۀ سیاسی، 200- 300 نفر طی چهل سال در رأس نظام سیاسی و اداری بطور ادواری در حال گردش و جابجایی هستند.  این عده تنها با نقد ناکارآمدی و بیان فساد در  بخش هایی که مستقیما زیر نظر رهبری هستند  و یا مرگ طبیعی از نظام و قطار قدرت خارج می شوند.

در  خصوص نظام آموزشی جاری در ایران موارد زیر قابل طرح و بررسی است :

در نظام توزیع نابرابرنه و در سایۀ سودهای بادآورده و انحصار و رانت امکان ایجاد نظام آموزشی برابر وجود ندارد.آمورش نابرابر زاییدۀ توزیع ثروت نابرابر است.

اقتدارگرایی و استبداد در کنار دین مداري با جوهره قداستی قرار گرفته است و یک انحصار را تداعی می کند. حاکمیت،  مقاومت در برابر انحصار قدرت از بالا به پایین، با مخالفت با آموزه های دینی را یکسان فرض می کرده و سرکوب را موجّه نشان می دهد.  مجریان این سیستم  همواره در معرض خطر مقاومت افراد بدنه که تحت قیمومیت خود می پندارند، قرار دارند.

استفاده ابزاری از ایدئولوژی، شامل هر نوع نظریه جهت دار یا هر نوع تلاش برای نزدیک کردن علم سیاست، فرهنگ و علوم اجتماعی به سیستمی از عقاید و اعتقادات است و هر انتقادی را بعنوان مخالفت با شرع و دین قلمداد و مکافات می کنند.

با گسترش نابرابری و افزایش تفاوت های طبقاتی، معلمین  که رسالت توسعه و تکامل اجتماعی – اقتصادی را بر دوش خود حمل می کنند در قهر اقتصادی و زیر خط فقر محکوم شده و بجای درآمدی در خط رفاه، حقوقشان در محدودۀ یک سوم خط فقر قرار دارد. هر مطالبه و خواست معلمان برای کسب حقوق خود و یا اعتراض به نظام طبقاتی آموزشی و خصوصی کردن آموزش با برخورد قهرآمیز و امنیتی حاکمیت مواجه می شوند.

بخشی از معلمان، بخصوص در تهران  و برخی کلان شهرها از نابرابری ها و تضاد طبقاتی موجود در نظام آموزش برای خود کلاهی ساخته و به نان و نوایی رسیده اند و خود را عملا به کلان سرمایه داران ، رانت خوران، اصحاب اختلاس و نظام فاسد اقتصادی و ارباب قدرت می فروشند با جدا کردن خود از صفوف معلمان به هم طبقه ای های خود پشت می کنند.

برخی از معلمان بجهت محافظه کاری با مجموعۀ مطالبات و حرکت اعتراضی معلمان همکاری نمی کنند توجه ندارند که حاکمیت نه تنها نمی توانند بیش از یک میلیون معلم را زندانی کند بلکه حتی قادر نیستند 50 معلم را دستگیر و زندانی کنند، در آنصورت بزرگترین زندان معلمان را در تاریخ کل بشریت در دوران حاکمیت  اسلامی روحانیت شیعی رخ خواهد داد، که حاکمیت تاب تحمل آنرا ندارد.

در حالیکه نکبت زادگان کلان سرمایه دار و رانت خوار در مدارسی که 20 تا 40 میلیون سالیانه می پردازند، و در دانشگاههای بین الملل سالیانه یکصد میلیون تومان شهریه می پردازند، آنان برای فرزندان خود تحصیل و مدارک خریداری می کنند یک عده ای به مدارس دولتی می روند که به خاطر آتش گرفتن بخاری های غیراستانداردش چه بلایا و فجایعی تاریخی بر سر عزیزان مردم می آید.

فلسفه آموزش و پرورش مدرن بر اساس تغییر کلیه پارادایم ها و ساختارهای فکری – فرهنگی ، تحقیق و پژوهش بوده، دگم ها و سنت های موجود را نقادی  نموده و به بازنگری آنچه که تا کنون هست می پردازد. تحول و نوآوری، آزادی اندیشه و ایجاد ساختارهای نوین تحقیق و شناخت و و شک در همه آنچه که تا کنون حاکم بوده است را در خود دارد.  نظام آموزش نوین بر خلاف قرون وسطی بر اساس نفی وضعیت ها؛ سلسه مراتب و قیمومیت هاست

در آموزش مدرن و انتقادی، جامعه درحال دگرگونی مداوم است، مربـي راديكـال، همزمان با دگرگوني اجتماعي مـي كوشـد نـابرابري را از راه آمـوزش و پـرورش حـذف كنـد، روحيه ي پرسشگري و به چـالش كـشيدن موضوعات، نهادها و ساختارها ، اصلي است كه افراد آگاه و منتقد- نه مقلد- خروجي این نظام آموزشی هستند. توجه به ديدگاههاي دانش آموزان، فـراهم كـردن بـستري براي ابراز عقيده ي آنها و ايفاي نقش راهنما از جانب معلم و نه ماشين پاسخگويي بـه همـه ي پرسش هاي دانش آموزان، شناسائی زمینه فرهنگ های متفاوت بستری برای دمکراسی تأکید بر گفتمان دانش محور ( نه عقیده محور) با نگاهی اکتشافی به تحقیق و بررسی مسائل است .

با طبقاتی بودن آموزش، دانش آموزان و فراگیران، از نظر حاکمیت به دو گروه تقسیم می شوند یک بخش اندک از رانت زادگان حکومتی و سرمایه داران مدارک تحصیلی را براحتی خریداری می کنند. آنها سطوح اقشار بورکرات ها و تکنوکرات ها و یا سرمایه داران وابسته به دولت را تأمین و نظام بورکراتیک را راهبری روغنکاری می کنند.  اکثریت 90 درصدی اگر در دوران تحصیل مجبور به ترک تحصیل نشده و از ادامه تحصیل عالی باز بمانند، به لشکر بیکاران پیوسته و بخش هایی از آنها اجبارا تن به خدمت در نیروهای سرکوب ضد شورش، بسیج و سپاه  و نیروی انتظامی داده و یا با حضور در جبهه های جنگ در سوریه و دیگر مناطقی که منافع حاکمیت است در خدمت توسعه طلبی حاکم قرار می گیرند، در صورت اخذ مدارک آموزش عالی. پس از سالها بی کاری در بهترین وضعیت با بدست آوردن کار، می توانند حقوقی برابر یک سوم خط فقر دریافت کنند.

با نظام ایدئولوژیک آموزش که کلیۀ ویژگی های نظام کهن و منسوخ شدۀ آموزش را در خود دارد مسلم است که توسعه و تکامل اجتماعی ایران جز با تحول فلسفه و مبانی نظام آموزشی موجود و استقرار یک نظام آموزش نوین امکانپذیر نخواهد بود.

 

فرايندهای آموزش نظام های  سنتی و مدرن

فلسفه آموزش و پرورش بر  اساس استقلال و ابتکار و نوآوری مبتنی است و با جزمیت و تحمیل ایدئولوژی بر نظام آموزش پرورش در تضاد قرار دارد. روش پژوهش و کشف حقایق جهان هستی و جامعه با نظام های ایدئولوژیک منافات دارد در نظام های متافیزیک و توتالیتر، حقیقت تماما در جزئی ترین ابعاد آن تدوین شده و از قبل موجود و محرز است. در موارد جدید، می توان با توجه به اصول ثابت و نامتغیر، به تقلید متوسل شد . وظیفۀ پژوهشگر درنظام های سنتی، تنها اثبات آنچه که نظام های ایدئولوژیک مفروض دارند، است. تعارض ها و ناسازگاری ها در نظام آموزشی کشور، باعث ایجاد تفاوت های گسترده و عمیقی از اخلاق و منش و رفتار در جوانان شده و حتی گاهی  یک فرد را با خودش بجهت تحمیل ارزش های و عدم پذیرش آنها با خود  ناسازگار و چند چهره می کند. آموزش و پرورش رسمی و اجباری با شعار ـ شعل معلم شغل انبیاء است، مطرح می شود، اما در عمل جز یک شعار پوچ – بجهت استقرار نظام نابرابر – چیز دیگری نیست.

در آموزش مدرن، حقیقت در نهایت فرایندی است که با انگیزش و کنجکاوی فردی و  با روش شناخت شناسانه نظام مند و با تحقیقات و تفکر نقادانه کسب می شود، که نسبت به فرایندهای موجود جنبه های پویا و مثبت را جذب و در روش و یافته های خود ادغام می کند.

نتایج در فرایند ها و روش ها شناخت شناسی قرار دارد در آموزش سنتی نتایج از قبل مشخص است و فقط باید اثبات شود. روش های مدرن پژوهش و تحقیق است نه انباشتن ذهن از محفوظات انتزاعی خارج از واقعیت.

آموزش مدرن،فكر انتقادي را تفكري منطقي و مستدل ميداند كه به تصميم گيري و داوري درباره باورها و اعمال مرتبط ميشود. روشمندی در پژوهش و آموزش – آموختن « چگونه آموختن»  و آموختن « چگونه اندیشیدن»  است.

با شرایط اقتصادی- اجتماعی غیر دمکراتیک امکان آموزش عادلانه و برابر وجود ندارد. هم اکنون، سهم دانش جویان بخش دولتی 20 درصد و بخش غیر انتفاعی و آزاد و .. 80 درصد بالغ شده است.

در آموزش سنتی تاكيد بر بحث دانش آموزان و تقليد  از الگوها و اسوه های گذشته و  نيز اصول تربيتي ايده اليستي است. کسب تخصص و تبحر لازم برای اثبات حقیقتی که از ازل هست.

تجزیه و تحلیل و فعالیت های چند سویه برای پژوهش علمی ، درک عمیق از حقایق است که نسبی اند، با پیروی از روش علمی درگستره آموزش زبان و معنی به شناسائی می رسد، يادگيري در انسان از راه فرايند معنادار ايجاد ارتباط بين موضوعهاي جديد و مفـاهيم شـناختي قبلي صورت ميگيرد.  تجربه شامل ادراك، احساس، انديـشيدن، داوري، مقايـسه، توصـيف، سـير عقلانـي و توجـه به ارتباط امور با یک دیگر پایۀ حل مسئله و اكتشاف عناصر اساسي محسوب ميشوند.  از طریق روش های شناخت شناسی روشمند از داده هاي موجـود، معـاني و مفـاهيم را اسـتخراج ميكند. گام بعدي پيش بيني نتايج فرضيه هاست و در پايان با انجام آزمايش، فرضيه هـاي مـورد نظر را بررسـي مـيكنـد نقش متقابل ذهـن و محـيط ، نقش تجربه و اهميت حل مسئله در قلمرو آموزش زبان.در راستای پژوهش حقایق است.

در پژوهش حقیقت اولیه ای وجود ندارد بلکه حقیقت طی یک فرایند تحقیق بصورت کاربرد یک روش شناختی متناسب کشف می شود

روش آموزشی پست مدرن تركيبي است از ناهمگوني، تنوع و اخـتلاف در عقايـد و نـه پيـروي از نظـام هـاي فكري و ارزشي ثابت، علم بستري مناسب فراهم ميكند تا بواسطه ي ايجاد توازن قدرت-دانش ،شاگردان بتوانند پديده ها را ببينند و درك كنند

رويكردهاي آموزشي سنتی،  روابط مبتني بـر قـدرت و به دور از دادگري و برابري را تقويت مي كنند، اما آموزش مدرن، فرهنگ سیاسی ، اندیشه و نظام های سیاسی، اقتصادی و  نابرابری های موجود را نقد و فراروی می کند دنیا بمنزله ساختار ها و ایدئولوژی های گوناگون مورد بررسی قرار می گیرند. فراگیران باید با روش شناختی متناسب، فهم و با عمل اقدام کنند.

در آموزش مدرن، محور عاملیت و سوژه بودن معلم و شاگرد هر دو به منزله انسان است. رابطه بین این دو یک « تعامل  هم تراز » است و این رابطۀ تعامل همتراز دو سویه است بر این اساس معلم می تواند از شاگرد بیاموزد. آموزش، فرایندی است برای کشف نیروهای درونی و به فعلیت رسانیدن قابلیت های یادگیرنده و این قاعده جز با برقراری روابطی دوسویه میان شاگرد و معلّم، قابل فهم نیست.  در روش آموزش قدیمی، رابطه میان معلم و یادگیرنده، یک رابطه ی یک سویه و عمودی است. در شرایط قدیمی، یادگیرنده، در جایگاه پذیرنده ای منفعل قرار دارد.

فلسفه آموزش و پرورش این اعتقاد است که می توان انسان را تغییر داد، رشد داد، و یا به عبارت بهتر می توان انسان را خلق کرد. به قول فیشته «هدف از آموزش، بیدارکردن استقلال فکری است» و به قول کانت؛ «روشنگری بدون آموزش و پرورش همچون درختی بی ریشه است.» بدون آموزش، خردِ آدمی از استقلال بی بهره خواهد ماند و بدین ترتیب ممکن است زیرِ قیمومیت و نفوذ دیگران قرار بگیرد. بنابراین آزادی، خود از میوه های آموزش است. آموزش و پرورش، نیروی مغزی شهروندان را برای مواجهه با جبهه های جدید اجتماعی و فرهنگی و عرصه های درونی و بیرونیْ، ساماندهی و تجهیز می کند. نیک می دانیم که بنیان توسعه یافتگی پیش تر از هر مؤلّفه دیگری، دو عنصر هم عرض یعنی «عقلانیت» و «تحوّل در مفهوم انسان» است. اما در اغلب آثاری که به تعریف و تشریح چیستی مدرنیته پرداخته اند، عامل دوم پررنگ تر بررسی شده است. آغاز تحوّل و توسعه یافتگی از زمانی است که انسان به موجودی خوداندیش تبدیل گردیده به گونه ای کههمه چیز در ظرف عقل و اندیشه انسان به محک تجربه و شناخت درآید و محور تمام امور، تفکر آدمی قرار گیرد. در آموزش نوین موضوع راهنمایی نیست بلکه « خود راهنما شدن» است. آموزش و پرورش مدرن در دنیای پیشرفته درصدد نیست که راه را به مخاطبان خود نشان بدهد، بلکه «راه انداختن» مخاطبان برای او مهم تر می نماید. تحقق این مؤلّفه در گرو وجود یک اصل اساسی است و آن چیزی نیست جز آزادی. کاربری آزادی در آموزش و پرورش به طور عینی عبارت است از فراهم آوردن شرایط آزاد برای اندیشیدن، سؤال نمودن و فراهم نمودن زمینه و حق شک کردن، پرسیدن و انتقاد کردن در کلاس های درس. باید به این باور رسید که در فضای منهای آزادی هیچ چیز، نه ایمان، نه فهم و نه رشد علمی به طور مطلوب میسر نیست. چنین ضرورتی می طلبد تا ساختار آموزش از منابع و متون درسی گرفته تا شیوه های تدریس را از قالب گرایی و نتیجه محوری خارج نموده و نیز امنیت و آزادی فکری معلّمان را فراهم آورد. در نهایت آزاد اندیشی را جایگزین مطلق نگری و جزم اندیشی در تمام امور می نماید. دانش آموز در نظام آموزشی کنونی، خود را با کتاب و معلّمانی مواجه می بیند که گویا همگی می خواهند به سمت اثباتِ نتایج از پیش فرض شده بروند. به عبارتی ادبیات و فضای حاکم بر متون درسی ما در نهایتِ «غایت محوری و نتیجه گرایی» تدوین شده اند. به گونه ای که می خواهیم دانش آموزان چنین تصور کنند که با این لحن و ادبیات، دیگر سؤالی برای پرسیدن، شک و شبهه ای برای طرح کردن و کمبودی در محتوا و موضوعات مورد نظر باقی نمانده است. جامعه بسته و ایدئولوژیک همواره به عکس آن چه می خواهد، می رسد و خود در تعجب از چرایی أخذ چنین نتایجی بهت زده می نشیند.

روش آموزش مدرن ادعای جامعیت ندارد و به آسانی در برابر هر فکر و ایده جدید و دستاوردی نوین موضع نمی گیرد. ـ دانش آموز را فردی از جامعه می داند، نه گسیخته از آن و جامعه را نیز متشکل از اجزایِ (افراد) در حال تکامل و رشد می پندارد که هر فرد باید به سهم خود در این رشد سهیم باشد.

مؤلفه ها و رویکرد های اساسی نظام آموزش و پرورش موجود، تربیت مقلدینی است که یقین به تقدس و برگزیده بودن کلیت و بخصوص رأس نظام را داشته، و دانش آموختگان در دو شاخه معنوی و مادی که هر دو یک کلیت را می سازد، بخش حوزه معنا با کسب مهارت ها و توانایی های استدلالی بتوانند برگزیده بودن حقایق ازلی و تقدس نظام را مستدلا اثبات کرده و دیگر افراد را نسبت به این امر قانع و مجاب نمایند. این بخش باید بتواند مردم کشورهای منطقه بخصوص مسلمانان را به تشکیل حکومت واحدۀ اسلامی در دنیا رهنمود دهند.  محصلین در حوزه ابزارهای مادی، این سلطه منطقه ای و جهانی را پی می گیرد به کسب مهارت در کسب و کاربرد علوم تجربی و سخت افزاری می پردازند روغنکاری و راه انداختن چرخ های نظام در حوزۀ تولید بالخص صنایع نظامی در راه تشکیل اتحاد جماهیر اسلامی را بعهده می گیرد.

استقرار نماز جمعه در قدیمی ترین دانشگاه ایران و در قلب تهران نشان از رویکرد ارزشی اقتدارگرایانه حاکمیت دینی بر کل نظام آموزشی و جلوگیری از گسترش تفکر مدرن و نقادانه در کشور بود.

 

بهره مندی بخش اندکی از معلمين در کلان شهرها از نا برابری ها و تبعيض ها

با توجه به طبقاتی بودن آموزش و عدم امکان رقابت در تأمین مالی اکثریت دانش آموزان از  آموزش های خصوصی و مدارس  و دانشگاههای تجاری، این معلمان، اندکی از دور ریز رانت های کلان و ثروت های بادآورده و غارت شده بهره مند می شوند. این بخش عمدتا در شهر تهران و دیگر کلان شهرها حضور دارند. تهران و پس از آن کلان شهرها گرانترین شهر ایران هستند . قیمت مسکن و اجاره بهاء در بالاترین میزان نسبت به بقیۀ شهرها پیرامونی بوده و بهمین لحاظ یک مهاجرت مستمر از این مراکز  به شهرها، شهرک های اطراف و دور تر در حال انجام است. قیمت دیگر نهاده های اقتصادی نیز بالاتراست. در شهرهای مرکز( متروپل) نسبت به پیرامون، سرمایه گذاری گسترده تری انجام می شود،  بطوریکه بودجۀ عمرانی شهر  تهران 18000 میلیارد تومان بوده که از بودجه عمرانی کل کشور بیشتر است. بودجه تهران یک دهم بودجه عمومی دولت است. معلمینی که در تهران و کلان شهرها هستند قادرند هزینه های بالای زندگی را با درآمد خود تأمین کنند. در کلان شهرها بخصوص در تهران صدها و هزاران موسسات و آموزشگاههای آموزشی بطور بسیار گسترده فعالیت می کنند امثال قلم چی، گاج و دهها مؤسسه دیگرغیر انتفاعی آموزشی در مقاطع مختلف تحصیلی، موسساتی که پایان نامه و مدرک تحصیلی چاپ می کنند و مدارس خصوصی که شهریه های بسیار هنگفتی نسبت به تمامی شهرها دریافت می کنند. امتیازات تأسیس این آموزشگاه ها به افرادی داده می شود که وابسته به حاکمیت هستند. یک فعال اجتماعی با ارائه سوابق پیشینه خود قادر نشد حتی با وسیله نقلیه خود یک شغل سرویس ایاب ذهاب را در مدارس بدست بیاورد. در یک کلام یک نظام آموزشی طبقاتی طرح ریزی و اجرا می شود و فرزندان خانواده های کارگری و کارمندی قادر نیستند که با تأمین هزینه های این آموزشگاهها وارد رقابت برابر با فرزندان ثروتمندان و سرمایه داران برای آموزش عالی شوند. این موسسات ضد آموزشی بوده و وظیفه دارند که ذهن نوگرا، پرسشگر و جستجوگر جوانان را به انبانی مملو از حفظیاتی که بدرد هیچ جا نمی خورند تبدیل کرده و قدرت تفکر و خلاقیت جوانان را مسخ و مسحور کنند. اساس فلسفه آموزش در این موسسات بر طبق سخنان و اظهارات بنیانگذار و کارشناسان موسسه« شرطی کردن » اذهان است امری که در روانشناسی برای آموزش حیوانات استفاده می شود. در مجموع یک نظام طبقاتی آموزشی مستقر شده است که بخش هایی از معلمان تهران و برخی کلان شهرها از دور ریزهای سرمایه داران بهره می برند. بهمین لحاظ یک مدیر دبیرستان در بوشهر در اعتصاب شرکت می کند اما معلم مدارس در تهران که به نوعی با این شرکت ها و موسسات تجاری مرتبط هستند، اشتیاق نشان نمی دهد. اینجاست که اگر این معلمان به ادراک و وجدان اجتماعی دست یابند که منافع جامعه و منافع بلند مدت معلمین را به منافع شخصی و کوتاه مدت خود که از این موسسات ضد آموزشی کسب می کنند، ترجیح داده و آموزش رایگان را که وظیفه دولت است محقق و تبعیض طبقاتی در تحصیل ملغی گردد، بنفع آنان نیز خواهد بود، این بخش از معلمان نیز به اعتراضات سراسری پیوسته و با معلمان همگام می شوند.

 

 

نابرابری های  در نظام آموزش و پرورش

(به خلاصه ای ازگفتار رضا امیدی کارشناس اقتصادی مدیر گروه برنامه ریزی و رفاه دانشگاه تهران در گفتگو با « تعادل »  می پردازم).

حذف برخی طبقات از ارایه خدمات آموزشی رایگان و به یک معنا طبقاتی‌کردن تأمین و توزیع امکانات اجتماعی تبعات دیگری هم دارد که مهم‌ترین آن تضعیف همبستگی اجتماعی است. از سوی دیگر این تبعیض در دریافت آموزش و طبقاتی‌کردن محیط مدارس موجب می‌شود تا افراد از کودکی تصویری واقعی از جامعه نداشته باشند. زمانی فرزندان طبقات مختلف جامعه کنار همدیگر در کلاس می‌نشستند و همه تصویر واقعی‌تری از جامعه خود داشتند و از خدمات نسبتاً یکسانی برخوردار بودند. منطق بسیاری این است که برای دولت به صرفه نیست که در بعضی مناطق دور و حاشیه‌ای مدرسه بسازد. با همین منطق می‌بینیم که برخی مناطق مرزی مدرسه ندارند. مثلا مرزهای کردستان و سیستان و بلوچستان را می‌بینیم که بعضا تا چند روستا حتی یک مدرسه ابتدایی ندارند.

نرخ بازماندگی از تحصیل دختران متوسطه در ایران حدود ۹ درصد است در حالی که در سیستان‌وبلوچستان ۴۵ درصد است. متاسفانه برخی آن را به گونه‌ای بازنمایی می‌کنند گویی صرفا مسائل فرهنگی چنین وضعیتی را رقم زده است. مسائل فرهنگی بمیزان بسیار کمی تاثیرگذار است و مساله اصلی موارد دیگری است. یک نهاد خیریه روایت می‌کرد که در حاشیه شهر زاهدان یک مدرسه ابتدایی با ظرفیت ۱۵۰ نفر برای دختران تاسیس شده ولی تعداد جمعیتی که متقاضی ثبت‌نام بوده‌‌اند ۶۰۰ نفر بوده‌اند و تعداد قابل توجهی از آنان بالای ۱۳ سال بوده‌اند که برای ثبت‌نام در کلاس اول ابتدایی درخواست ثبت‌نام داشته‌اند چراکه تا این سن به مدرسه دسترسی نداشته‌اند. مساله فقط خانواده‌ها نیستند. ما در این حوزه‌ها با ضعف جدی گفتمانی روبرو هستیم. ما برای حفاظت از حریم اجتماعی و عرصه عمومی خود نیاز به ائتلاف‌های اجتماعی داریم. این ائتلاف در مرحلۀ اول باید کل طبقات را در بر بگیرد. تخریب همبستگی اجتماعی به ضرر همه خواهد بود. مثلا در موج سوم پیمایش ملی ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان در سال ۱۳۹۴، بیش از ۷۰ درصد پاسخگوها گفته‌اند که برایشان قابل باور نیست که ثروتمندان از راهی به جز رانت و زیرپانهادن قانون و پارتی ثروتمند شده‌ باشند. این افراد از طبقات مختلف جامعه بوده‌اند. این موضوع نشان می‌دهد که وضعیتی ایجاد شده است که به قول دسوتو، اقتصاددان پرویی عده‌ای با بهره‌گیری از این وضعیت حباب بلورینی برای خود ساخته‌اند که دیگران را بدان راهی نیست و این دیگران فقط می‌توانند با حسرت نظاره‌گر درون حباب باشند.  باید به دنبال ایجاد یک ائتلاف گسترده حول این مسائل بود. ‌در این صورت می‌توان برای حل بسیاری از مسائل از جمله حق آموزش رایگان اقدام کرد. استدلال‌هایی که درباره خصوصی‌سازی آموزش می‌شود مثل آنکه دولت بودجه ندارد یا جایی که نمی‌صرفد نباید مدرسه بزند استدلال قابل دفاعی نیست و می‌توان سیاست‌گذار را قانع کرد که با اقداماتی از قبیل اصلاح نظام‌ مالیاتی و … هزینه‌های مربوط به آموزش رایگان را تأمین کند. اکنون میانگین تراکم دانش‌آموز در کلاس‌های درس ۲۳ نفر است جالب است بدانید که در هند با جمعیت یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون هم میانگین تراکم دانش‌آموز در کلاس ۲۳ نفر است، یعنی حوزه آموزش تا این اندازه اهمیت دارد برای سرمایه‌گذاری. اتکینسون از صاحب‌نظران حوزه نابرابری در کتاب اخیر خود می‌گوید مهم‌ترین حوزه سرمایه‌گذاری دولت‌ها برای مقابله با نابرابری باید آموزش عمومی و مهارتی باشد.

 

خصوصی سازی و تجارت در نظام آموزشی

با بررسی برخی شاخص‌ها می‌توان به تصویر شفاف‌تری از وضعیت ایران رسید. میزان سهم دولت از تأمین مخارج آموزش عمومی یکی از این شاخص‌ها است. میانگین این شاخص در اروپا حدود ۹۰ درصد و در جهان حدود ۸۷ درصد است. کشورهایی هم هستند که تقریباً ۱۰۰ درصد منابع مالی آموزش عمومی از سوی دولت تأمین می‌شود مثل ایرلند، فنلاند، نروژ، و … در حالی که در ایران بر اساس برآوردهای مختلف بین ۶۰ تا ۶۵ درصد مخارج آموزش عمومی از سوی دولت تأمین می‌شود؛ این برآورد بدون لحاظ بازار موازی آموزش است شامل موسسات خصوصی مربوط به کلاس‌های تقویتی و کنکور و موسسات نشر کتاب‌های کمک‌درسی و … یعنی اگر این بخش نیز به مخارج آموزشی افزوده شود، سهم دولت در تأمین مالی آموزش عمومی بین ۵۰ تا ۵۵ درصد می‌شود. این روند در سال های جاری تداوم داشته و امروزه دانشگاههای دولتی تنها شامل 20 در صد دانشجویان را تشکیل می دهند. باید در نظر داشت که همین میزان هم رو به کاهش است و مشارکت دولت در تأمین مالی آموزش عمومی روند نزولی دارد. اکنون در برخی مناطق تهران حدود ۷۰ درصد مدارس خصوصی‌ شده‌اند و اگر افراد بخواهند کودکانشان را در مدارس دولتی ثبت‌نام کنند انتخابی ندارند. به هر حال تامین آموزش یکی از وظایف اساسی حکمران به حساب می‌آید. اصل ۳۰ قانون اساسی می‌گوید آموزش عمومی باید رایگان باشد و آموزش عالی هم تا مرز خودکفایی باید رایگان باشد و دولت مکلف است که این مساله را تامین مالی کند. با این حال غیر از اینکه تحصیل یک حق شهروندی است، آموزش دیدن تکلیف هم به‌شمار می‌آید. ما قانون داریم که اگر خانواده‌ای مانع ثبت‌نام فرزندش در مدرسه شود می‌توان با او برخورد قضایی کرد. سال‌های بعد از جنگ که دولت به صورت جدی وارد بحث سیاست‌های تعدیل اقتصادی و اولین قانون توسعه تصویب شد و بحث کوچک‌سازی و کاهش هزینه‌های اجتماعی دولت و حذف سوبسیدها مطرح شد. یکی از حوزه‌های مورد توجه آموزش بود. و از آن زمان دولت‌ها انواعی از سیاست‌های تشویقی را برای گسترش مدارس غیرانتفاعی به کار بردند. در همین دولت، صندوق حمایت از مدارس غیردولتی تاسیس شد

اکنون بخش بزرگی از مدارس دولتی هم به شیوه مدارس غیرانتفاعی در حال دریافت شهریه‌های کلان هستند. سال گذشته مشاور وزیر آموزش و پرورش اعلام کرد در سال تحصیلی ۹۷-۹۶ مردم حدود ۱۰ هزار میلیارد تومان شهریه به مدارس دولتی پرداخت کرده‌اند. توجه داشته باشید که این بخش شفاف است که آموزش و پرورش توان رصد آن را دارد چرا که مساله‌ای که وجود دارد و گزارش‌هایی هم در این زمینه منتشر شده و حتی اخیراً وزیر آموزش و پرورش نسبت به آن هشدار داده این است که برخی مدارس حساب‌های جداگانه‌ای دارند و حتی دستگاه‌های کارتخوان مجزا که از سوی وزارتخانه و ادارات استانی و منطقه‌ای آن قابل رصد نیست. این موضوع نشان می‌دهد که عددی که مردم سالیانه به آْموزش دولتی پرداخت می‌کنند بیش از همین ۱۰ هزار میلیارد تومان است تقریبا معادل ۲۵ درصد کل بودجه‌ای است که دولت به آموزش و پرورش می‌دهد و این جدای شهریه‌ای است که مردم به مدارس غیرانتفاعی می‌دهند. آنجا هم بحث ۱۵ تا ۲۰ هزار میلیارد تومان است که توسط خانواده‌ها به مدارس غیرانتفاعی پرداخت می‌کنند. کالایی‌شدن آموزش در عین حال یک تفکیک اجتماعی بین خانواده‌ها ایجاد کرده و منجر به آن شده که بعضی خانواده‌ها با همین مساله ثبت نام کودک در مدارس ویژه به‌تعبیر وبلن نوعی مصرف نمایشی را بازنمایی کنند. بسیاری از مدارس به بنگاه اقتصادی تبدیل شده‌اند و هر دانش‌آموز به مثابه مشتری است و مدرسه به این فکر می‌کند که چقدر می‌تواند از کودک کسب درآمد کند؟ خود این موضوع دامن زده که بعضاً استفاده‌هایی به جز آموزش از ساختمان مدارس انجام گیرد. جالب است بدانید که برخی مدارس مجوز گرفته‌اند که بخش‌هایی از زمین مدرسه را تغییر کاربری داده و اجاره دهند! در همین تهران مدارسی هستند که برای مثال یک طبقه را به یک شرکت کامپیوتری اجاره داده‌اند یا کلاسی را برای کاربری فروشگاهی به یک برند لوازم‌التحریر اجاره داده‌اند. مدرسه‌ای که بخشی از حیاط آن مسقف شده و کلینیک دندان‌پزشکی در آن دایر شده است. در سال‌های اخیر برخی مدارس در روزنامه‌ها آگهی برای واگذاری بخشی از فضای مدرسه می زنند. سال گذشته مشاورز وزیر آموزش پرورش اظهار کرد که یک شرکت بیمه‌ای به آموزش و پرورش پیشنهاد داده که در ازای تأمین هزینه چاپ کتب درسی، پشت کتاب‌های درسی تبلیغ آن شرکت باشد! تصور کنید کتبی که قرار است محتوای آن به کودکان آموزش داده شود با تبلیغات یک شرکت پوشانده شود. جالب است بدانید که مشاور وزیر این را یکی از ظرفیت‌های درآمدزایی دانسته بود. چه‌بسا اگر روال به همین گونه ادامه یابد بعید نیست که در سال‌های آینده شاهد تبلیغات شرکت‌ها روی تابلوی مدارس یا روی لباس فرم دانش‌آموزان باشیم. به هر حال وقتی مدرسه به‌مثابه بنگاه اقتصادی تعریف برنامه درآمدزایی داشته باشد، باید انتظار چنین مسائلی را داشت

اکنون در کمیسیون برنامه و بودجه مجلس طرحی با عنوان «اصلاح بخشی از مقررات مالی و اداری آموزش و پرورش» در حال بررسی است که در برخی مفاد آن به آموزش و پرورش اجازه داده می‌شود بدون نیاز به مجوزهای کمیسیون عالی شهرسازی، مدارسی را که در بَرِ خیابان‌های اصلی یا موقعیت‌های تجاری قرار دارند تغییر کاربری داده و رأساً یا با مشارکت بخش خصوصی نسبت به تبدیل آن به فضاهای خدماتی و تجاری اقدام کند. این طرح در صحن علنی مجلس رد شد اما با فشار کمیسیون آموزش مجدداً در حال بررسی است. تصویب چنین طرحی با توجه به شرایط نهادی موجود و تجربه‌ای که طی دهه‌های اخیر از چنین قوانینی وجود دارد به معنای به تاراج دادن اموال عمومی است. در این صورت مدرسه دیگر صرفاً یک نهاد اجتماعی نیست بلکه طی این روند در حال تبدیل‌شدن به بنگاه اقتصادی است و در دوره‌ای حتی این بحث مطرح بود که وزارت آموزش و پرورش یک معاونت اقتصادی برای بحث درآمدزایی داشته باشد.

آموزش طبق قانون یک حق همگانی است. باید با کیفیت یکسان برای همه تامین شود. بدون توجه به اینکه افراد متعلق به چه طبقه‌ای هستند. ببینید اکنون ۶۰ تا ۷۰ هزار میلیارد تومان فرار مالیاتی در کشور داریم. اگر نظام مالیاتی اصلاح شود امکان تأمین مالی نه‌تنها آموزش بلکه بهداشت رایگان همگانی نیز وجود دارد.

کافی است فهرستی از مهم‌ترین مدارس غیرانتفاعی و حتی دانشگاه‌های غیرانتفاعی را تهیه کنید. مشاهده می‌کنید بسیاری از مدیران و مالکان این مراکز سابقه حضور در مراکز سیاست‌گذاری نظیر مجلس، وزارتخانه، و … را دارند. همین وضعیت را در نظام سلامت هم می‌بینید و روابط و پیوندهای دوجانبه‌ای که براساس رانت میان بخش‌هایی از مثلاً وزارتخانه با بازار موازی آموزش (مراکز کنکور و ناشران کتاب‌های کمک‌درسی) شکل می‌گیرد نظیر رانت‌های اطلاعاتی و امتیازات مالی و … که به بازتولید و تشدید مداوم کالایی‌شدن آموزش و طبقاتی‌ترشدن این حوزه می‌انجامد. با وجود مشکلات آموزش و پرورش و کمبود اعتبارات، خیرین مدرسه ساز هر سال صدها میلیارد تومان خرج تأسیس و نوسازی و بازسازی مدارس در 31 استان کشور می کنند اما همچنان شاهد مدارس دولتی بی کیفیت، دو شیفه و بعضا سه شیفته در مناطق محروم هستیم هنوز در کشور در کپرها و بعضا چادرهای صحرایی در روستا ها کلاس درس برگزار می شود و از همین کلاس های عادی در نقاط محروم، نفرات برتر آزمون سراسری گروهها 5 گانه به دانشگاه می رود . در برخی از مناطق تهران که مخصوص اقشار نوکیسه هستند سالیانه 40 تا 100 میلیون در سال باید شهریه بپردازند آنهم پس از گذر از هفت خوان آزمون تستی و تشریحی و مصاحبه علمی و عملی و خانواد گی و امثالهم. پرداخت شهریه حدود 100 میلیون تومان برای تحصیل در مقطع دکترای دانشگاههای  دولتی در حالی صورت می گیرد که اگر با ارز دولتی دانشجویی 4200 تومانی حساب کنیم سالانه 20 تا 25000 دلار خرج تحصیل شهروندان ثروتمند نشین تهرانی برای تحصیل فرزند انشان در مدارس فوق لاکچری می شود. با همین پول می توان در بهترین دانشگاههای اروپا و آمریکا و آسیا در هر رشته علمی دانش آموخته شد. در برخی مدارس 25 ملیون تومان شهریه برای اول دبستان دریافت می کنند.

مهد کودک هایی با شهریه دکتری : فضای مشجر 2500 متری، استخر آب گرم سرپوشیده سالن ورزشی چند منظوره مجهز به دیواره سنگنوردی، اتاق تکواندو، ژیمناستیک، اسکیت و شطرح ، آموزش زبان انگلیسی و فرانسه و آموزش مهارت های مختلف و … این امکانات اگر در فهرست امکانات یک مجتمع رفاهی قرار بگیرد شاید عجب نباشد اگر به شما بگوییم که همه آنها برای بچه های زیر هفت سال در نظر گرفته شده است، چه؟ بچه هایی که پدرو مادرهایشان ترجیح می دهند آنها را در مهدهای ویژه و چند ستاره ثبت نام کنند. در برخی از مدارس لاکچری شمال پایتخت با همکاری مدارس بین المللی خارج از کشور مثلا هلند به تبادل دانش آموز اقدام کرده تا دانش اموزان منتخب متمول بتوانند مدتی را با خانواده یک دانش آموز اروپایی یا آسیایی زندگی کنند و مهارت های زندگی و ارتباط اجتماعی آنها تقویت شود. سفری که معمولا حدود 20 میلیون تومان هزنیه در بر دارد و دانش آموز 10 تا 15 ساله را برای یک گردش به اروپا می فرستند و در مقابل دانش آموز اروپایی هم به تهران می آید تا با خانواده دانش آموز میزبان مدتی زندگی کند

شهریه نجومی مدرسه ای در خیابان ایران زمین شهرک غرب تهران که برای چهارم و پنجم ابتدایی شهریه 11 میلیونی برای سال تحصیلی  94-93 دریافت کرد. اما در سربرگ مبلغ 8 میلیون تومان درج شده است و والدین نمی توانند فرم را از مدرسه خارج کنند. چرا دانش آموز در مدارس متمول باید روزی ده ساعت تحصیل کند و با اقسام سیستم های پیشرفته و ساختارهای تست زنی روی دروس مختلف در قالب اردوهای شبانه روزی آشنا شود و چند سال از یک زندگی عادی در دهه د وم زندگی خود محروم باشد؟ پایان یافتن تب کنکور و تجارت آموزشگاههای کنکور و ناشران کتاب های کمک آموزشی؛ می تواند پایانی بر عصر تست زنی دانش آموزان باشد، عصری که فاید ه ای برای آموزش و پرورش و نه ساختار علمی و تحقیقاتی کشور و نه توسعه علم و اقتصاد و مهارت افزایی کشور دارد، تنها منفعتش پرشدن جیب صاحبان مدارس غیر انتفاعی ضد آموزشی باشد.  در حالیکه مدارس غیر دولتی ده درصد مدارس را تشکیل می دهند(آمار سال 92)  32 درصد رتبه های اول تا 40 ورودیهای کنکور متعلق به دانش آموزان مدارس غیر انتفاعی است. آماری که بسیاری از خانواده ها را تشویق به ثبت نام فرزندانشان در مدارس غیردولتی می کند تا آینده فرزندانشان را به نوعی تامین کنند و خیالشان از ورود آنها به دانشگاه راحت باشد.

نزدیک به ده میلیون نفر بی سواد داریم این افراد نخستین گروههای محروم از عدالت آموزشی و یا قربانیان نابرابری آموزشی هستند. . تفاوت میزان امکانات و تجهیزات آموزشی، همچنین تفاوت بین مدارس دولتی و غیر دولتی گسترش یافته است. سهم کیفیت آموزشی بین مدارس نابرابری را نشان می دهد. تقسیم معلمان فی مابین مدارس فرادستان و فرودستان که بهمین لحاظ ترک تحصیل بین فرودستان بسیار گسترده است. فرادست زادگاه به هر طریق بلاخره مدرک می گیرند آنها آموزش را به راحتی می خرند. آموزش در کشور ما کالای فرهنگی شده است همان گونه که فرادست می تواند خانه و ماشین خوب و خوراک خوب بخرد آموزش و مدرک خوب هم می خرد که نشانگر نابرابری های آموزشی است.

دو نمونه از کشورها قابل ذکر است، که با دو دید متفاوت ولی ساختار اجتماعی و اقتصادی به نسبت عادلانه که توانسته اند آموزش را به صورت عادلانه تری پیش ببرند. یکی کوبا که فاقد سرمایه های مالی بزرگ بر آمده از اقتصاد آزاد است ولی چون تفکر توزیع بالنسبه عادلانه داشته و تلاش کرده توزیع ثروت عادلانه شود، توانسته یکساله بی سوادی را ریشه کن کند و نابرابری آموزشی را به میزان زیادی کاهش دهد. دوم سوئد است که هم ثروت به صورت دموکراتیک کنترل شده و هم دارای سیاست دموکراتیک و توزیع آن نسبتا عادلانه است و تمام اقشار اجتماعی می توانند تا مدارج بالای آموزش از آن برخوردار شوند. همچنان که از بهداشت عمومی مناسب نیز برخوردار هستند. با وجود مجموعه فرآیندها و سازوکارهای موجود در مناسبات اقتصادی و اجتماعی مانند رانت اطلاعاتی و رانت قدرت و فساد اداری، این توزیع همچنان ناعادلانه باقی مانده و شاید از وجوهی بیشتر هم شده است. کسی که توانسته این گونه به منابع اقتصادی برسد می تواند این شکاف را همچنان حفظ کند و منابع ثروت را به سمت خود جذب کند.

 

نابرابری در نظام آموزشی در ایران

در سرشماری سال 1385 . افراد کاملا بی سواد 9 میلیون و 800 نفر ( 4/15 در صد) براورد شده است  همچنین بیش از 60 درصد جمعیت بالای 6 سال تحصیلاتی حداکثر در حد دوره ابتدایی و راهنمایی دارند لذا 40 میلیون جمعیت بالای 6 سال یا بی سوادند و یا حداکثر سوادشان در حد دوره راهنمایی است. این افراد نخستین گروه های محروم از عدالت آموزشی و یا قربانیان نابرابری آموزشی هستند. کسانی هم که از آموزش برخوردارند، یکدست نیستند. برای نمونه، روستاییان، به ویژه بسیاری از دختران روستایی به دلایل اجتماعی و اقتصادی از آموزش سطح بالا و برابر یا آموزش هایی که شهری ها و به ویژه فرادستان شهری از آن برخوردارند، در کل محروم اند. فرودستان شهرنشین نیز در مقایسه با فرزندان قشرهای متوسط و بالا، چه از نظر کمی و چه کیفی، از آموزش کمتری بهره می برند.

سوم تفاوت قابل توجه در کیفیت آموزشی بین مدارس است؛ یعنی برخی از مدارس به ویژه مدارس روستایی در مقایسه با مدارس شهری، فضای آموزشی مناسب، معلم مجرب و امکانات خوب و مناسبی ندارند و اجرای برنامه ها نیز در آنها کیفیت پایین تری دارد. تفاوت بین این سه مقوله را در شهرها نیز بین مدارس فرادستان و فرودستان می توان مشاهده کرد. گاهی تعداد دانش آموز در یک کلاس به 38 تا 40 نفر هم می رسد در صورتی که در مدارس حتی دولتی بالای شهر حداکثر تعداد دانش آموزان 30 نفر است. علاوه بر این اغلب معلم های خوب، عمدتا در مدارس فرادستان خدمت می کنند. همچنین می توان به امکان ادامه تحصیل اشاره کرد. در میان فرودستان میزان کودکان ترک تحصیل کرده بسیار زیاد است. حتی آنهایی که می توانند به مدارج بالاتر هم برسند، لزوما از منابع مالی و مالکیت، ثروت چندانی برخوردار نمی شوند. بدین ترتیب به آنان ظلم مضاعف می شود؛ چرا که آنها نه از سهام مالی نصیبی دارند و نه از آموزش خوب، فرادست زادگان به هر طریقی بالاخره مدرک را می گیرند. آنها آموزش را به راحتی می خرند. آموزش در کشور ما کالای فرهنگی شده است. همان گونه که فرادست می تواند خانه خوب، ماشین خوب، ساعت خوب و خوراک خوب بخرد، آموزش و مدرک خوب را هم می خرد. به صورت تدریس خصوصی یا مدرسه غیردولتی و یا به هر حیله ای که شده مدرک را به دست می آورد. مجموعه این وضعیت را می توانیم نابرابری آموزشی بنامیم. البته اینها نمونه هایی از شاخص های نابرابری است. یکی از ریشه های آن  یکی از آنها برنامه ریزی های نادرست دولتی است ولی ریشه اصلی و بنیادین آن، نابرابری های اجتماعی – اقتصادی است که برنامه ریزی های دولتی نیز بر آن مبنا استوار می شود.

بعد از انقلاب 57 با غلبه تفکر در حکومت تازه تاسیس در جهت خواست عمومی، برای از میان بردن نابرابری های آموزشی و یکسان سازی، مدارس غیردولتی دوره پهلوی منحل شدند به جز چند مدرسه مثل علوی و نیکان که رنگ دینی داشتند. این کار در سایه روحیه حاصل از حرکت های اعتراضی و سراسری مردم بود که یکی از خواسته های شان از میان بردن آموزش طبقاتی بازمانده از رژیم شاه بود. این روحیه، چون با تغییر در ساختار اجتماعی – اقتصادی همراه نشد و زیربنا همچنان دست نخورده ماند، با شرایط جنگی، سرکوب مردم و فروکش کردن آرام آرام روحیه اولیه، برنامه خصوصی سازی آموزش، بطور شدیدتری احیاء شد. درجامعه به ویژه پس از جنگ، برخی از دست اندرکاران بزعم خود متوجه شدند تعطیل کردن مدارس غیردولتی اشتباه بوده است. دود این وضعیت نابسامان در درجه نخست به چشم محرومان اجتماعی و اقتصادی رفت چرا که ثروتمندان افزون بر این که از این آشوب بازار، میلیاردها تومان ثروت باد آورده را به جیب زدند، برای فرزندان شان راه هایی را ایجاد کردند تا در صورت لزوم از آموزش موردت نیازشان برخوردار شوند؛ معلم خصوصی گرفتند، از مدرسه های غیردولتی پشتیبانی کردند و فرزندان شان را به کشورهای دیگر و اکثرا کشورهای غربی کوچ دادند. تفاوت شهریه در مدارس غیر دولتی در شمال و جنوب شهر تهران ارتباط معنا داری دارد

 

ساختار ارزشی و  فرهنگی مدارس

تاسیس نهاد امور تربیتی و سپس بسیج دانش آموزي از سال تحصیلی  59- 1358و ارتقاي آن به سطح معاونت وزارتخانه معاونت پرورشی( و امروزه معاونت پرورشی و امور فرهنگی)؛ که پیامد آن اقدام براي کنترل فکری و ظاهر دانش آموزان و معلمان و تعیین ضوابط الاجرا لازم و اجباري بخصوص روی آموزگاران – بخصوص زنان – بود.

تعریف فهرست طولانی پرورشی به عنوان موارد الاجرا لازم که موارد مهم آن شامل قرائت قرآن، نوحه خوانی و گاه سینه زنی در مراسم صبح گاهی دانش آموزان، برپایی نماز جماعت درحد امکان با حضور یک روحانی، برگزاري دهه اول محرم، خواندن زیارت عاشورا، برگزاري مراسم مداحی و راه اندازي دسته های عزاداري و خروج از مدرسه براي عزاداري در اطراف مدرسه، خواندن دعاي توسل، اجراي برنامه های زیارتی اماکن متبرکه و بازدید از مناطق جنگی، برگزاري سخنرانی های مذهبی، برگزاري جشن تولد ائمه معصومین و نیز عزاداري در ایام شهادت ایشان، برپایی مسابقات در زمینه حفظ و قرائت قرآن، حفظ حدیث و احکام برپایی جشن تکلیف است. به طور ادعا کرد که دین مداري انتخاب شده براي اسلامی کردن مدرسه از رویکردي مناسکی پیروي کرده است که بر آداب و شعائر دینی تمرکز دارد و براي اجرایی کردن آن نیز روش تکلیف اجباري را برگزیده است.

کاهش نرخ سرانه تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان، کاهش فضای آموزشی و معلمان به تناسب تعداد محصلین  – نا متوازن بودن رشته های تحصیلی و مقاطع تحصیلی – حضور تعدد تصمیم گیران غیر مرتبط و موازی در تصمیم گیران امر آموزش – فقدان مشارکت در تصمیم گیری توسط معلمان در مدارس و آموزش عالی و همچنین نهادهای دانش آموزان و دانشجویان و حضور صوری آنان در تصمیم گیری ها – تصمیم گیری متضاد نهاد ها و سازمان ها و تشکیلات مراکز قانونی متفاوت – ملاک تست زدن بجای گرایشات درونی، علائق، توانمندی های مهارتی و تخصص ها – تجمیل سهمیه بندی های بسیج و فرزندان سپاهیان و دولتمردان و فرزندان شهدای جنگی و جانبازان و غیرو و پذیرش در رشته های درجه اول دانشگاهی همگی مغایر با عدالت اجتماعی و گزینش توانمندی ها، قابلیت ها و شایستگی ها و استعداد هاست.

ساختارهای  نظام اداری در سطح آموزش و پرورش و ساختار کل نظام بطریقی است که افراد آزاد اندیش، تحول خواه، نوآور و  خلاق نمی توانند در پست های ریاست و معاونت ادارات کل و وزارتخانه ها  حضور یابند. چون نیاز به آدم بده بستان کار، نان قرض دادن، رابطه و رفیق باز و اهل معامله پنهانی و رانتی  دارد، کاری هایی است که از عهده فقط عده ای خاص ساخته است. خودی و رابطه بازی در آنجا بر هر ضابطه و معیاری برتر و تعیین کننده است

روش های غلطی مثل جداسازی دانش آموزان ضعیف و قوی و متوسط در مدارس، همگی ضربه سختی را به روند رشد آن ها وارد می کند. گاهی اوقات نظام رسمی آموزش فراموش می کند که کلاس درس و تشکیلات مدرسه همگی برای کمک به رشد استعدادهای دانش آموزان راه اندازی شده است نه برای سرکوب و تحقیر و تنبیه آنان. اگر در کلاس درس امنیت و احساس راحتی از آنان سلب شود، نه تنها انگیزه ای برای مشارکت در شاگردان به وجود نمی آید، بلکه آموزش هیچ کیفیتی نخواهد داشت.

خروجی نظام آموزش و پرورش

نظام آموزشی مقطع ابتدایی فاقد جنبه های آموزشی مبتنی بر مشاهده و تجربه در کودک است و بجای آن تأکید زیاد بر انباشته نمودن ذهن دانش آموز با اطلاعات و محفوظاتی می کند که نه خودشان بهم ارتباط دارند و نه کودک ارتباط انها را با خودش در می یابد

طبق نوشتۀ روزنامه اعتماد شماره 1057مورخ 31/02/88 « محمدعلي نجفي، علي اصغر فاني، محمدرضا نيستاني و شهيندخت ميان دشتي به همراه بيش از 50 نفر ديگر از كارشناسان حوزه آموزش و پرورش روز گذشته به ناكارآمدي سيستم آموزش و پرورش اعتراض كردند و گفتند: آموزش و پرورش به بيماري در حال احتضار و مدارس به محيط هايي كسل كننده تبديل شده و معلمان با خدشه دارشدن حرمت و منزلت شان عملاً به حاشيه رانده شده اند و تشكل ها مورد بي مهري و خشونت قرار گرفته اند. ….  در چنين وضعيتي ديوارها بلند، انديشه ها كوتاه و انديشيدن تعطيل است و تعامل سازنده و پويا در فرآيند آموزش جايي ندارد اين امور منجر به ناكارآمدي سيستم و به تبع آن نارضايتي دانش آموزان، معلمان و كل جامعه از آن شده است به اعتقاد اين كارشناسان نابرابري فرصت هاي آموزشي و طبقاتي شدن آموزش و پرورش و كم توجهي به تفاوت هاي فرهنگي، زباني، قومي و نژادي در آموزش و پرورش به عنوان يك فرصت و نه تهديد از ديگر مواردي است كه بايد به آن توجه كرد.

در بخش نيروي انساني و به طور مشخص معلم؛. طبق تحليل هاي اين كارشناسان بي توجهي به نقش كليدي معلم در فرآيند آموزش و پرورش، جايگاه نامناسب معلمان از نظر منزلت اقتصادي و اجتماعي، بي توجهي به تربيت معلمان حرفه يي و همچنين به انفعال كشيده شدن معلم در چالش هاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي (تاثيرپذيري به جاي تاثيرگذاري) از جمله مواردي است كه به طور جدي طرح شده است. ناكارآمدي شيوه هاي جذب، نگهداري و ارتقاي معلمان و نخبگان در آموزش و پرورش از نكاتي است كه مورد اعتراض قرار گرفته است. … نبود مشاركت معلمان در برنامه ريزي، اجرا و ارزيابي برنامه هاي آموزشي در سطح مدارس، منطقه، شهر، استان و كشور و همچنين تمركزگرايي در مديريت و برنامه ريزي آموزش و پرورش از جمله نكاتي است كه در اين سال ها منجر شده حداقل نوآوري و انعطاف در تدوين برنامه هاي جديد در آموزش و پرورش ديده شود. ماهیت آموزش در مدارس دولتی و خصوصی در ایران یکی است، حتی  مدارس خصوصی در جهت انباشتن ذهن تلاش بیشتری می کنند.

حرکت تعلیم و تربیت در ایران در راستای حفظ وضع موجود و منافع حاکمیت است و ایجاد نگرش و ارزش های یکسان را تشویق می کند نگرشی که از قبل تعیین شده و می بایست به تک تک دانش آموزان حقنه کرد.

هدف از تعلیم باید انتقال دانش و ارزش باشد « آموزش و پرورش فرایندی است که به واسطۀ آن امری با ارزش از معلم به شاگرد انتقال می یابد حالت مطلوب ذهنی که در نتیجه این انتقال پدید می آید، در برگیرندۀ اعتلای عقلانیت و منش است» نظام آموزش و پرورش ما نگرش سودگرایانه آنهم از نوع بسیار محدود و کوتاه نظرانه که به هیچ روی باعث شکوفائی علم و تکنولژی نشده است آموزش و پرورش در ایران فقط ابزاری است برای کسب منزلت اجتماعی کلیه اندازه گیری ها نیز کمی است در سطح ابتدائی حکومت مطلق نمره بیست وجود دارد و جالب اینکه ارزیابی وزارت اموزش و پرورش از معلمین نمونه نیز بر حسب تعداد نمره های بیست دانش آموزان است.

ذکر مطالب فوق از اینجهت حائز اهمیت است که نویسندگان نامه خود جزو مقامات کلیدی نظام و حتی آموزش و پرورش در حد وزارت بوده اند. اما بجهت حاکمیت نظام اقتصادی برا ساس تضادهای

طبقاتی گسترده قادر به ایجاد تحول مثبتی در امر آموزش نشده اند.

 

سطح زندگی و درآمد معلمان در بخش آموزش دولتی

از نظر آموزشی تا سطح زندگی؛ معیشت، آزادی فکر و اندیشۀ معلم تأمین نشده و نابرابری های آموزشی ملغی نشود، فلسفه و نظام آموزش و پرورش متحول نمی شود. فضا و تجهیزات و برنامه لازم است ولی بیش از آن، توجه به معلم اولویت نخست را دارد. در این سال ها متاسفانه معلم کوپن فروش و راننده آژانس و مسافرکش و حضور در مشاور املاک و دستفروش داشته ایم. چنین آدمی دیگر نمی تواند معلم باشد. معلم منزلت اجتماعی دارد و یک مرجع اجتماعی محسوب می شود. تنها از این جایگاه است که می تواند آموزش را نهادینه و باعث تحول در نظام آموزشی شده و دانش آموزان با ویژگی های پژوهشگر، آزاد و متحول خلق کند.  شوربختانه این وضعیت اگر نگوییم کاملا بلکه در بسیاری موارد تخریب شده است. معلم برای افزایش حقوقش تجمع ساده اعتراضی برقرار می کند مور هجوم نیروهای پلیس قرار گرفته و با دست بند و پا بند به زندان منتقل می شود و در نهایت در دادگاه به حبس و شلاق محکوم می شود.

برای توضیح مقایسۀ سطح حقوق و زندگی معلمان، این بخش را عیناً از مقالۀ:« معلمان محور دستيابي به توسعه، آزادي دمکراسي و عدالت اجتماعي در ايران» نوشتۀ قبلی خود نقل می کنم :

براي توسعه با محوريت خلاقيت و آزادي انساني در ايجاد ثروت مادي و معنوي و تحولات گسترده در جامعه،  هيچ راهکاري جز ايجاد انگيـزة تحول خواهانه در كاركنـان آمـوزش و پـرورش، متصور نيست.  لذا توجه به تأمين بهداشت روان معلمان و معيشـت آنـان از اولويـت خاصي برخوردار است. شاخص ارتقاء و توسعه منابع انساني بجهت اهميت آن در توسعۀ کشورها همه ساله اندازه گيري و منتشر مي شود. جدول حقوق کارکنان آموزش و پرورش نسبت به 17 وزارتخانۀ دستگاههاي اجرايي نشان از آخرين رتبۀ ( 17) را نشان مي دهد. (1)  جدول مقايسه اي نشان مي دهد که ميانگين پرداخت به کارکنان آموزش و پرورش 27% نسبت به ميانگين کشوري کمتر است. در همان سـال  (١٣٧٤) ميـانگين حقـوق و مزايـاي دريـافتي كاركنـان آمـوزش و پرورش نسبت به حقوق و مزايـاي شـركتهـاي دولتـي و بانـكهـا 7/57 درصـد بـود. )3/42 درصد كمتر از حقوق و مزاياي بانكها) و نيز ٤١  درصد حقوق و مزاياي بخـش صنعت بوده است. به بيان ديگر قدرت خريد يك نفـر از كارمنـدان بخـش صـنعت 5/2 برابر يك نفر كارمند آموزش و پرورش بوده است.

بررسي ها نشان ميدهد كه حقوق و مزاياي كاركنان، به ويـژه معلمـان در كشـورهاي توسعه يافته نسبت به حقوق و مزاياي كاركنان در بخش صـنعت ايـن كشـورها بـدين شرح است.

 

 

 

 

(1).مرکز پژوهش هاي مجلس شوراي اسلامي « همسنجي حقوق و دستمز معلمان با بعضي از دستگاه ها و کشورهاي جهان»

جدول ٢مقايسه حقوق و مزاياي معلمان با كاركنان بخش صنعت در ايران و ديگر کشور

نسبت حقوق معلم به حقوق در بخش صنعت کشورها
(٤١) ايران
13/114 انگلستان
16/192 کانادا
5/185 ژاپن
96/176 هلند
23/178 نروژ
182 سوئد
75/68 استراليا

ملاحظه ميشود كه حقوق و مزاياي معلمان در تمامي كشـورهاي توسـعه يافتـه غير از استراليا بيشتر از حقوق و مزاياي كاركنان بخـش صـنعت بـوده اسـت، حتـي ميزان آن در بعضي از كشورها (در ژاپن) به 5/185 درصد ميرسد، به عبـارت بهتـر قدرت خريد معلمان ژاپن حدود5/4  برابر معلمان ايران است. ( توضيح آنکه اين محاسبه توسط مرکز پژوهش هاي مجلس در سال 74 بوده و وضعيت امروز بمراتب اسفبار تر است). در كشورهاي مختلف علاوه بر تخصيص حقوق و مزايـاي بهتـر بـراي معلمـان، امتيازات ويژهاي نيز به آنان منظور ميشود از آن جمله در: ژاپن كمكهاي غيرنقدي ( بُن) در سال سه بار، كه در كل ١٥ برابر حقوق ماهانه معلم است، پرداخت ميگردد در بحرين علاوه بر اينكه معلمان از حقوق مكفي و مسافرتهاي خارجي در صورت نياز برخوردار هستند به هر كدام از معلمان بعد از مدتي خدمت كه قانون آن را معين ميكند، يك قطعه زمين (حدود ٢٠٠متر ) تحويل ميشود. معلمان لوکزامبورگي با اختلاف زياد به نسبت ساير کشورها بالاترين حقوق دريافتي را دارند و معلمان استونيايي کمترين حقوق را در دنيا مي‌گيرند اما ايراني ها در کجاي قرار دارند؟! به گزارش تجارت آنلاين از هافينگتون پست، برخي از معلمان در لوکزامبورگ سالانه ۱۳۸۰۰۰ دلار درآمد دارند، در اين کشور حداقل حقوق پايه معلمان سالانه ۷۹۰۰۰ دلار است که بيش از حقوق پايه معلمان در هر کشور ديگريست. معلمان در لوکزامبورگ به طور متوسط ۳۰ درصد از بيش از هر کشور ديگري در جهان درآمد دارند. از طرف ديگر معلمان استوني در انتهاي جدول قرار دارند و حداکثر درآمد آن‌ها در سال به ۱۷۰۰۰ دلار در سال مي رسد. يعني با قيمت هر دلار 12000 تومان امروز هر معلم استونيايي بيش از 204 ميليون تومان در سال درآمد دارد. اين در حالي است که در ايران اگر حداکثر حقوق ماهانه يک معلم را براساس اظهار نظر وزير آموزش و پرورش در سال گذشته  2 ميليون و 700 هزار تومان در نظر بگيريم معلمان ايراني سالانه کمي بيش از 32 ميليون تومان حقوق مي گيرند. اين ميزان حقوق با احتساب دلار 12000 تومان کمي بيش از 2670 دلار مي شود نتيجتاً معلمان ايراني را  فقط با 15% دريافتي معلمان استونيايي با فاصله بسيار در رده آخر قرار مي دهد! جالب اينجاست که اين ميزان حداکثر دريافتي معلمان ايراني اعلام شده است و بيشتر فرهنگيان در ايران آنگونه که اعلام شده است کمتر از دو ميليون تومان در ماه دريافتي دارند.

در آلمان و دانمارک حقوق پايه‌اي نزديک به حداکثر درآمد دارند، در حالي که معلمان در کانادا، آمريکا و نيوزلند در اواسط دوران خدمت خود حداکثر حقوق را دريافت مي‌کنند و بعد از ۱۵ سال خدمت به اين سطح مي‌رسند. پس از لوکزامبورگ، معلمان کره جنوبي، اتريش، آلمان و کانادا بالاترين حقوق دريافتي را دارند و معلمان ترکيه، کلمبيا، لهستان، جمهوري چک،  مجارستان، اسلواکي و استوني که در ماه چيزي حدود 6 ميليون تومان حقوق مي گيرند کمترين حقوق را دارند که البته حقوقشان چند برابر حقوق معلمان ايراني است! ( منبع: تجارت آنلاين –  کانون صنفي_معلمان )

رفاه اجتماعي خانوارهـاي شـهري طـي سـالهـاي متمادي، مستمر و به طور چشمگيري كاهش يافته است و ساختار مخارج نيز دگرگون شده اسـت. با در نظر گرفتن خط فقر در حد شش مليون تومان، همۀ معلمان در زير خط فقر قرار دارند. معلمان در تأمين معيشت و هزينه هاي غذايي وخوراكي خودصرفه جويي نموده اند؛ البته صرفه جويي غيرمنطقي در مصرفي مواد غذايي لازم و ضروري، عواقب ناگواري بـه بـار مـيآورد؛ از جملـه: توانايي جسماني خانواده معلم را كاهش ميدهد؛ بينايي افراد خـانواده آنـان را مختـل مي سازد و باعث پيري زودرس و بيماري هاي خاص مي شود و ميزان ياد گيري آنان کاهش مي يابد. ضروري است که هر سالانه هزينه سنجي مجدد بعمل آمده و متناسب با وضعيت اقتصادي ميانگين جديدي براي دستمزد معلم پيش بيني و تصويب گردد.

 

مقاومت در برابر نابرابری اجتماعی  و ستم اقتصادی

هم اکنون یکی از پیشگامان مبارزات مدنی در ایران امروز، معلمان هستند. شاقول و شاخص افت و خیز جنبش اجتماعی – اعتراضی و دارای مطالبات سراسری اجتماعی و تاریخی، فرازو فرود اعتراضات معلمان هستند. معلمان نه تنها نسبت به تفاوت حقوق خود نسبت به خط رفاه کاملاً آگاه و واقف بوده و نسبت به آن اعتراض می کنند، بلکه رفع نابرابری و طبقاتی شدن آموزش و حذف مدارس غیر انتفاعی را نیز جزو مطالبات خود اعلام می کنند، معلمان از حیثیت و جایگاه خود و کلّ جامعه دفاع می کنند. طرح مطالبات عدالت خواهانه و وحدت با تمامی طبقات و اقشار زحمتکش تحت ستم نه صرفاً بصورت شعار، بلکه با برنامه و ادغام ارگانیک با مطالبات صنفی اشان را مطرح می کنند.

تجربه همین چند سال گذشته به خوبی نشان داده است که جنبش معلمان ایران به رغم همه موانعی که جمهوری اسلامی برای آن ایجاد کرده است، همچنان موثر و بن بست شکن است. زیرا طی همین چند ماه گذشته کانونهای مستقل معلمان دو حرکت اعتراضی سراسری را در بیستم اردیبهشت و اواخر مهر ماه، سامان دادند و طی همین روند به یک روش و شیوه کاراتر دست یافتند و در سومین اعتراض سراسری خود را در 23 و 24 آبانماه سازمان دادند، که سکویی برای رشد دیگر جنبش های اجتماعی گردید.

شیوه نو و جدید معلمان در اعتراض به طرح معلم تمام وقت و تاکید به مطالبه آموزش رایگان، کیفی و عادلانه، به شکل تحصن در خود مدارس و عدم حضور در کلاس های درس، نتایج پرباری خواهد داشت. زیرا از یکسو امکان شرکت فراگیرتر معلمان سراسر ایران را در تحصن فراهم می کند و همین شرکت گسترده در تحصن اعتراضی به شکلی کاملا مدنی، امکان سرکوب های گسترده را مهار می کند. بعلاوه، میلیونها دانش آموز را با این پرسش اساسی روبرو می نماید که چرا معلمان را نباید تنها گذاشت و زمینه های واقعی اعتراضات میلیونها دانش آموز دختر و پسر آغاز میشود

تحصن معلمان در مدارس، نقش حیاتی در ادامه اعتراضات خواهد داشت، چون نسل جوان پا به میدان جدالی خواهد گذاشت که در یک سوی آن مافیای ثروت و قدرت به رهبری نظام سرمایۀ رانتی و اختلاس گر  است  و در سویی دیگر ملت زحمتکش ایران. معلمان در این مبارزه و مقاومت از موجودیت واقعی و هستی خود دفاع می کنند، تجربه نشان داده که آنچه حاکمیت از نظام آموزشی می خواهد یک نظام برده سازی است که در یکطرف آن ثروتمندان اختلاس گر و رانت خواری که در دریای ثروت غوطه می خورند و تا مغز استخوان در خدمت نظام هستند. و اکثریت فقر و ماتم زده ای که صبح تا شب می بایست برای لقمۀ نانی که در همین حدش نیز برای فردای آن امیدی نیست به موجوداتی مفلوک و یا سربازان نظام تبدیل شوند.

ناهید قادر – معلم بازنشسته

                                                اول آذر ماه 1397