نویسنده:  رزان غزاوی

مترجم:  فریدا آفاری

 

این مقاله نخست در مارس 2014 در  Fabrikzeitung #299 توسط  Rote Fabrik  منتشر شد.

http://www.rotefabrik.ch/_images/admin/zeitung/1394041288_fz_299_web.pdf

 متن انگلیسی را  همچنین می توان در تارنمای  Open Democracy یافت. 

https://www.opendemocracy.net/arab-awakening/razan-ghazzawi/seeing-women-in-revolutionary-syria

توضیح زیر تصویر:  زنان سوری علیه هرگونه سلطه قیام می کنند. پوستری ازSyrian People Know Their Way Collective

مقدمه ی جدید رزان غزاوی ،  30 مارس 2016

مقاله ی حاضر اولین مقاله ای بود که من پس از خروج از سوریه در اواسط دسامبر 2013 نوشتم.  در آن زمان همراه با رائد الفارس عازم آمریکا بودم تا در سلسله سخنرانی هایی که  فعالان سوری آمریکایی برای ما ترتیب داده بودند شرکت کنم.   هنگامی که این سلسله سخنرانی ها به پایان رسید قصد داشتم به بیروت سفر کنم تا از جنگ و دشواری های بسیار زیادی که در  زندگی شخصی ام به عنوان یک زن مجرد و بی حجاب در یک جامعه ی مردسالار متحمل شده بودم مرخصی بگیرم.   این مقاله در اوائل سال 2014 نوشته شد.  از آن زمان به بعد شرایط زنان در سوریه دستخوش تغییرات بسیاری شده.  به ویژه ظهور کنشگران زن و  مرتبط با  مبارزات توده ای خودانگیخته در مناطق روستایی که طی 40 سال گذشته به شکل نظام مندی توسط دولت به حاشیه رانده شده اند.  به تازگی همراه با اولا رمضان و افرا محمد گزارشی تحقیقاتی  تحت عنوان “صلح سازی آینده ی ماست” نوشته ام که به نقش زنان در صلح سازی در سوریه در سال های 2014 و 2015 می پردازد.   این گزارش روایت  هایی دست اول از مقاومت کنشگران زن و گروه ها علیه روایت ها و اشکال سلسله مراتبی ارئه می دهد.  همچنین،  توصیه می کنم که  صفحه ی “زنان اکنون” در فیس بوک  را دنبال کنید که شامل 5 مرکز نیرومندسازی زنان درون سوریه می شود.  مقاله ی حاضر می تواند نمایی کلی از  چند کنشگر زن  ویژه  را ارائه دهد اما گزارشی کامل از زنان، مادران،  همسران و مادربزرگانی نیست  که کنشگر می شوند و حتی الامکان حقوق و فضای خود را خواستار می شوند.  امیدوارم خوانندگان به  منابع یاد شده رجوع کنند  تا به درک بهتری از تحولات روز دست یابند.

رزان غزاوی

30 مارس 2016

 

«آنها ما را با اتوبوس آوردند.  گروه بزرگی از رفقای زن و مرد بودیم.  به یاد دارم که به دستانمان دستبند زده بودند و احساس ترس فزاینده ای  بر من چیره شده بود.   ترس از  رسیدن به آن محل، انتظار بازجویی ،  روبرو شدن با مودار که فکر میکردم آنجا باشد و دیدن همه ی رفقا.  ترکیبی از ترس و انتظار و میل و . . . اما همه ی این احساسات در راه محو شد و  در حال رسیدن به شهری که دوستش داشتم و هنوز هم دوستش دارم،  طولانی بودن سفر یا مدت زمانی که سپری شده بود را حس نکردم. . . دمشق در برابرمان نمایان شد. 

از خاطرات امیرا هویجا،  عضو حزب کمونیست کارگری،  درباره ی زمانی که بین سال های 9871 و 1991 در زندان دوما سپری کرده.  

در این گزارش تلاش خواهم کرد نمایی کلی از از نقش کنشگران زن و  مرتبط با مبارزات توده ای خودانگیخته  را در قیام سوریه ارائه دهم  و زوایایی را پررنگ کنم که  رسانه های جریان اصلی  عرب یا بین المللی به آن نپرداخته اند.  این زوایا در روایت های اپوژیسیون سیاسی سوری در خارج کشور نیز به خوبی معرفی نشده.  در واقع در کلیه این روایت ها،  زنان به شکلی نظام مند از هر گزارشی مربوط به  تصمیم گیری سیاسی در مورد این کشوردر این مرحله ی تاریخی حذف شده اند.  زنان و جوانان نمایندگان اندکی  در  شوراهای محلی یا ائتلاف ملی سوری نمایندگی دارند.  پس  چگونه است که زنان در سوریه نقشی اساسی در کلیه مراحل قیام ایفا کرده اند،   نقشی که به مرور زمان در پاسخ به خشونت فزاینده و تحولات به سرعت در حال تغییر در صحنه دگرگون شده؟ 

 

حقوق سیاسی بدون حقوق زنان امکان پذیر نیست

پرداختن به وضعیت زنان در سوریه چه اکنون و چه پیش از انقلاب،  بدون در نظر گرفتن ساختار سیاسی دولت از لحاظ کادر جاسوسان و دستگاه های پنهان برای شنود و جاسوسی غیر ممکن است.  سیاست های داخلی دولت مستقیما بر حقوق زنان تاثیر می گذارد. 

برای مثال،  من به عنوان زنی که بخش عمده ی دوران بزرگسالی اش را در سوریه زندگی کرده  جرات نداشتم  بدون تابعیت از یک نهاد دولتی،  مجله ای برای زنان در دانشگاهم  تاسیس کنم.  حزب حاکم بعث در هر دانشگاهی یک اتحادیه ملی دانشجویان برپا کرده بود که نه فقط هرگونه ابتکار  شجاعانه ی دانشجویی  را غصب می کرد،   بلکه در مقام یک نهاد جاسوسی،   هر دانشجویی را  که سعی داشت فعالیتی در باره ی موضوعاتی مانند جنگ در عراق یا مناقشه در مورد فلسطین به راه اندازد،  شدیدا تحت نظر قرار می داد.   اگرچه  دولت به خود می بالید که تنها مدافع حقوق فلسطینی هاست و مرتبا  به حمله ی نظامی ایالات متحده به عراق  می تازید،   این رژیم به خوبی می دانست که هرگونه ابتکار خودانگیخته حتی در دفاع از فلسطین یا عراق ممکن است راه را برای بحث در مورد مسائل داخلی و سازماندهی گروه های فعال هموار کند. 

به خوانندگان یادآوری می کنم که این دولت  به مدت 40 سال مالک و اشغالگر فضاهای عمومی کشور و هرانچه بود که به این فضاها مربوط می شد.  شهروندان آموخته بودند که نباید ابتکار به خرج دهند  یا بیاندیشند یا به خود جرات دهند که در مورد به چالش کشیدن نظامی سلسله مراتبی از لحاظ سیاسی،  اجتماعی، نظامی و اقتصادی رویا پردازی کنند.    فراموش نکنیم که این دولت با کشتار دسته جمعی در حما در سال 1982 و  سپس چندین موج بازداشت روشنفکران،  چپی ها و اسلام گرایان سوری و فلسطینی ،  حس ترس را در میان شهروندانش غالب کرده بود.  این بازداشت ها  به حکم زندان 20 ساله بدون دسترسی به وکیل  یا حق ملاقات با اعضای خانواده برای مخالفان  منجر می شد. 

بنابراین واضح است که مانع اصلی در برابر کسب و افزایش حقوق زنان در سوریه صرفا فقدان دمکراسی بود.  عدم حمایت مقامات رسمی و سازمان های بین المللی مدافع حقوق بشر از تلاش های مردم  سوریه برای تحقق انقلاب، در واقع بیانگر حمایت از نقض حقوق بشر به طور کلی و نه فقط نقض حقوق زنان است. 

امر سیاسی و امر پدرسالارانه

رژیم به خود می بالد که مدافع حقوق زنان در سوریه است.  اما چند نمونه نمایانگر تزویر آن است.    برای مثال،  حکومت بشار اسد از طریق اتحادی با “زنان  القبیسیات”  در دمشق  تقویت شد  که نمایندگان   طبقه ی فرادست محافظه کار اند.  بر اساس گزارشی از روزنامه ی الحیات ،  این اتحاد  به تاسیس 80 مدرسه در دمشق  با 75000 دختر دانش آموز منجر شد.  اما رژیم  دست به اصلاح قوانین خانواده نزد و وزرای زن را به مقام های ناچیز منصوب کرد.  نمونه ای بارز از کاربرد نظریه  ی تقاطع {ستم ها م.}  برای پرداختن به نقض حقوق بشر  یک گروه را می توان  در “اتحادیه زنان”  سوریه یافت که نهادی دولتی است.  این نهاد دولتی   “قتل های ناموسی” را به عنوان یک  ننگ ملی و یک مسئله ی اضطراری  مطرح نکرد.  در عوض خواستار زندانی شدن قاتل به مدت 6 ماه شد.  این بند 548 قانون جزایی از قانون فرانسوی سال 1810 برگرفته شده است.  دختران بسیاری به نام “ناموس” و با استفاده از این بند قانون به قتل رسیدند.  تنها پس از انقلاب های تونس و مصر در سال 2011 بود که بشار اسد با صادر کردن فرمان قانونی سال 2011 دستور داد که مجازات حبس 6 ماهه با مجازات حبس 5 ساله جایگزین شود. 

در آن زمان بسیاری از سوری هایی که من می شناختم این فرمان را  تلاشی رقت بار {از سوی اسد م.}  می پنداشتند  که  سعی داشت خود را   مدافع  “منافع زنان”  و ناجی آنان جلوه دهد چون این موضوع برای غرب مطرح بود .

از آنجا که تغییر در سوریه تنها از طریق دولت حاکم و خصوصا شخص رئیس جمهور و نزدیکانش  امکان پذیر بود،  هیچ فرصتی برای اعمال حق تعیین سرنوشت از سوی مردم وجود نداشت.

انقلاب و فضاهای جدید

مهم است یادآورد شد که اولین کسی که جرات کرد علنا خواستار استعفای رئیس جمهور بشار اسد شود یک زن بود و زنی از یک جامعه ی اقلیت یعنی دروزی ها.  منتهی الاطرش،  دختر سلطان الاطرش،  رهبر به اصطلاح “انقلاب بزرگ سوریه” در سال 1925.  در 12 آوریل 2011 هنگامی که  تظاهرات در  سراسر سوریه بیم طرح خواسته ای بیش از اصلاحات را داشتند و سخن از براندازی رژیم نبود،  الاطرش در یک مصاحبه ی تلفنی با روزنامه ی الشرق الاوسط از اسد خواست که در پاسخ به تظاهرات صلح آمیز استعفا دهد. 

در سال 2011،  رزان زیتونه،  یکی از  منابع اصلی برای باخبر کردن مردم از تظاهرات در دمشق و حومه های آن محسوب می شد.  زنان همراه با رفقای مردشان به خیابانها ریختند و دستگیر شدند:  زنانی از جمله  دوحا حسن،  یک زن فلسطینی،  نوره القامیان،  هنادی زحلوت،  ریما فلیحان،  می  سکاف،  لینا محمد،  و بسیاری افراد دیگر که به دلایل امنیتی نمی توانم از آنها نام ببرم.  لازم است تاکید کرد که اگرچه  در حملات رژیم و دستگیری ها،  مردان بیش از زنان مورد حمله قرار می گیرند،  بازداشت و زندانی شدن برای زنان اغلب دشوارتر است.  اگرچه زنان در زندان عمدتا به اندازه ی رفقای مرد مورد  خشونت قرار نمی گیرند،  زندانی شدن  زن علاوه بر مسئله ی سوء استفاده ی جنسی،  ننگ محسوب می شود. 

با این حال،  زنان شروع به سازماندهی خود در گروه های زنان مانند ” زنان سوری برای انتفاضه ی سوریه(  SANAD )” کردند.  من افتخار آشنایی با دو عضو این گروه را داشتم.  فعالیت های اصلی آن ها حمایت از خانواده های شهدا و بازداشت شدگان است.  این فعالیت ها بعد تر گسترده تر و شامل حمایت از فعالینی شد که  به سبب مواضع سیاسی خود از کارشان  اخراج شده بودند یا وادار به زندگی زیرزمینی شده بودند  چون رژیم در جستجوی آنها بود.   این گروه با جمع آوری پول از طریق نزدیکان خود این فعالین را تامین می کرد تا بتوانند کار امداد رسانی،  انتشار رسانه ها و تهیه دارو  را ادامه دهند. 

همه ی گروه ها مانند گروه نامبرده با نظم و ترتیب نبودند.  در واقع   SANAD  در ارائه ی  چشم انداز،  اهداف و فعالیت های مشخص بسیار موفق بود چون اعضای آن  مسن تر و  در زمینه ی سازماندهی باتجربه تر بودند.  برخلاف دیگر گروه های  پر شور و جوان تر که به مرور زمان به سبب عدم قابلیت ادامه ی فعالیت هایشان ناپدید شدند،  این گروه تلاش کرد تا با وجود  رصد سازمان اطلاعات دولت پایدار بماند.  با این حال،  ظهور گروه هایی مانند  SANAD  بدون انقلاب و فضایی که برای شهروندان ایجاد کرد امکان پذیر نبود.  شهروندانی که از حق ایجاد تشکلیلات محروم شده بودند اما طی 40 سال در خفا این کار را انجام داده بودند. 

مثالی دیگر:   اغلب محله هایی که علیه رژیم شوریدند محله های روستایی یا طبقه ی کارگر بودند.  ساکنان این محله ها عمدتا محافظه کارند و زنانشان عمدتا فقط وقتی با غریبه ها هم سخن می شوند که این غریبه ها  دکتر یا پرستار یا زنان مسن باشند.  فعالین زن محجبه و بی حجاب از محله های سنتی دیگر و همچنین از طبقات فرادست  همراه با رهبران مرد در این محله های کارگری  دست به سازماندهی تظاهرات زدند،  پرچم (دست دوز با دست خط)،  دارو و وسائلی مانند تلفن همراه و اینترنت  3G تهیه کردند. 

ایجاد چنین تعاملی خارج از قلمرو روابط  بین مشتری و کارمند که در نهادهای دولتی وجود داشت ،  یک  نوآوری واقعی بود و منجر به تضعیف تصورات قالبی در این محلات شد.  تعاملی مشابه بین فلسطینی ها و سوری ها در زمان قیام رخ داد.   اردوگاه یرموک (یک منطقهٔ مسکونی فلسطینی‌نشین در دمشق)  در سال 2012 میزبان اصلی بسیاری از خانواده های آواره بود و  به عنوان محل جمع آوری دارو برای دیگر شهرهای مجاور نقشی حیاتی ایفا کرد.  به خوبی به یاد دارم که مادری فلسطینی در زمینه ی کمک های اولیه تعلیم می دید تا در صورت بمباران این اردوگاه آماده باشد.   

این انقلاب بود که فضایی برای شهروندان از ملیت ها،  قوم ها ،  محلات سنتی و خاستگاه های  اجتماعی-اقتصادی متفاوت  ایجاد کرد تا به گرد هم آیند،  کنش متقابل داشته باشند و جنبشی توده ای را  در مقابل یک دشمن واحد یعنی رژیم سازماندهی کنند. 

اما این فضاهای جدید در دو سال اول  قیام،  آهسته آهسته با افزایش خشونت رژیم  علیه مردمش کاهش یافت.   و این منجر به نظامی شدن فزاینده ی انقلاب شد.  زنان انقلابی که در جبهه ی صلح آمیز و بدون خشونت فعالیت می کردند،  با یک واقعیت جدید یعنی جنگ روبرو شدند.  آنها می بایستی به سرعت  برای واکنش به این شرایط و حفظ آزادی بیان که به سبب قیام پدیدار شده بود راه های جدیدی می یافتند. 

جبهه ی نظامی شده ی انقلاب و نقش زنان

به نظر من سال 2012 نقطه ی اوج نقش اساسی زنان در انقلاب بود.  این  نتیجه ی حملات نظام مند رژیم و بازداشت خصوصا انقلابیون مرد صلح طلب بود.   زنان می بایست خود را به شکل سلول هایی سازمان دهی می کردند تا این خلاء را پر کنند.  آنها از درک تبعیض آمیز نسبت به خود به عنوان “جنس ضعیف تر” استفاده کردند تا از هر ایست بازرسی رژیم عبور کنند  و دارو و آذوقه و امداد گران را به محلات  محاصره و بمباران شده برسانند.  در واقع زنان انقلابی در  محلات سنتی اقلیت ها نیز از طبقه بندی فرقه ای که ایست بازرسی به آنها نسبت می داد استفاده می کردند تا مواد و وسائل لازم را به شکل قاچاق به محلات تحت محاصره برسانند.  به مرور زمان بعضی از ایست های بازرسی از این شبکه ها آگاه شدند و شروع به درخواست کارت شناسایی کردند،  ماشین های زنان بی حجاب یا زنانی که از محلات سنتی نبودند را جستجو کردند و تا امروز نیز چنین می کنند.

زنان انقلابی که به شهرهای دیگر می رفتند تا فعالان رسانه ای تازه کار را تعلیم دهند و  داستان های ناگفته ی انسان های بمباران شده را پوشش خبری دهند،  اکنون با موانع  بیشتری روبرو شده اند.   علاوه بر بمباران های رژیم و ایست های بازرسی،   در مناطق تحت محاصره و بمباران شده ،  فضاها به سرعت   تحت کنترل مردان قرارگرفته است.  با این حال زنان،  هم فعالان با سابقه و هم زنان محلات در مناطق “آزاد شده” این کنترل را به صرف وجودشان تضعیف می کنند.  زنانی مانند مارسل شهوارو ، یک وبلاگ نویس در حلب یا رزان زیتونه یا سمیرا خلیل در دومه و دیگر فعالان زن با سابقه که در اینجا به سبب دلائل امنیتی نمی توانم از آنها نام ببرم.  صرف وجود این زنان و کاری که در این مناطق انجام می دهند سلطه ی  مردانه را که طی جنگ افزایش یافته مستقیما به چالش می کشد.   

این دخالت زنانه در تغییر و تحولات جنگ را می توان همچنین در میان زنان محلات در مناطق آزاد شده دید.  برای مثال می توان به  ام خالد در کافرانبل و زنان مشابه او در حومه های دمشق در شرق قوته اشاره کرد.  ام خالد اولین مرکز زنان را نه تنها در کافرانبل بلکه در ادلب بنیان گذاشت.  این مرکز مزایا نام دارد و به سبب نیاز مبرم زنان به گرد هم آیی و بحث در مورد شرایطشان در زمان جنگ ایجاد شد.  این مرکز کلاس های رایگان در زمینه ی کمک های اولیه،  آرایش مو،  بافندگی، و زبان انگلیسی ارائه می کند.  این مرکز همچنین کتابخانه ی بزرگی دارد که زنان می توانند از آن کتاب به امانت بگیرند.  ام خالد نمونه ی بارز قابلیت زنان برای باز پس گرفتن حق سخن گفتن و نظر دادن است،  و  امکان بازپس گرفتن این حق  به سبب فضایی ایجاد شد که  قیام مردمی آفرید.  با وجود نظامی گری فزاینده در این قیام و رشد فزاینده ی سلطه ی مردانه،  زنان هنوز می توانند حق خود برای سخن گفتن، نظر دادن  و نقش آفرینی  را که رژیم مدت ها پیش از آنها ربوده بازپس گیرند. 

رزان زیتونه:  نهادینه کردن حقوق بشر

در گزارش های رسانه های جریان اصلی در مورد زنان سوریه تنها چیزی که در می یابیم این است که زنان مورد تجاوز و  سوء استفاده ی جنسی قرار گرفته اند یا آواره شده اند.  بدون شک باید این شیوه های نقض حقوق بشر را مستند کرد.  اما فقدان تلاش برای به تصویر کشیدن مشارکت فعال زنان  در انقلاب به عنوان نویسندگان،  وکلای مدافع حقوق بشر،  پزشکان،  معلمان و سیاست مداران در واقع  نمایانگر امری کژدیسه است،  خصوصا با در نظر گرفتن این که  این تصویر برساخته از زنان سوری طی سه سال گذشته تغییری نکرده است.

رزان زیتونه نامی است که طی سه سال گذشته پرآوازه شده.  زیتونه اکنون هنوز مفقود الاثر است.  او   همراه با همسرش وائل حماده و دو همکار، سمیرا خلیل و ناظم حمادی در مرکز مستندسازی نقض حقوق بشر توسط یک گروه مسلح نامعلوم {جیش الاسلام م. } ربوده شده.  زیتونه یکی از دو بنیان گذار کمیته ی هماهنگی محلی ( (LCC  ،  یک خبرگزاری غیر مذهبی  است که در سال 2011 تاسیس شد تا جهان را از جدیدترین اخبار تظاهرات توده ای در سراسر سوریه آگاه کند.   این گروه از این لحاظ مهم است که  نخست اولین شبکه ی زنان و سپس  اولین نیمه سازمان انقلابی محسوب می شود  که به عنوان یک خبرگزاری معتبر، پایدار و حرفه ای مورد استناد رسانه های منطقه ای و جهانی قرار گرفته.  زیتونه همچنین یکی از دو بنیان گذار  VDC یعنی تنها موجودیت درون سوریه است که فهرست شهدای سوری،  بازداشت شدگان،  غیر نظامیان  ربوده شده و موارد نقض حقوق بشر از سوی کلیه گروه های مسلح در کنار ارتش رژیم را مستند می کند. 

زیتونه به عنوان یک وکیل  به مدت ده سال در زمان اسد پدر و پسر از زندانیان سیاسی دفاع کرد.   یک بار او را در سال 2010 هنگامی که عازم ملاقات با خانواده ی یک زندانی سیاسی بود دیدم.   اغلب وکلا جرات نمی کردند در مسیر زیتونه قدم بردارند چون از پیامدهای آن(از رژیم )  بیم داشتند. او عادت داشت با خانواده های بازداشت شدگان ملاقات کند و از آنها در دادگاه هایی دفاع کند که بسیاری سوری ها جرات حضور در آن ها را نداشتند.  زیتونه گزارش هایی عمومی صادر می کرد تا مردم را از وضعیت بازداشت شدگان  و عدم شفافیت  نظام قانونی سوریه مطلع سازد.  در سال 2002 زیتونه ممنوع السفر شد و مدت ها پیش از شروع قیام 2011  به سبب حمایتش از حقوق بشر بارها توسط دستگاه اطلاعات رژیم  تهدید شد.  پس از آغاز انقلاب،  زیتونه به مدت دو سال در دمشق مخفی شد و  پی در پی محل اقامت خود را تغییر می داد.  سپس در “منطقه ی آزاد شده” دومه ساکن شد و در آنجا همراه با همکارانش و به سبب دفاعش از حقوق بشر توسط گروهی مسلح ربوده شد. . .

اگرچه زیتونه ربوده شده است،  کار هردو سازمان،  کمیته ی هماهنگی محلی و   VDC ادامه یافته.   ایجاد یک نهاد غیر متمرکز و نه متمرکز و  تحت نظارت صرف یک فرد میراث تلاش های اوست.  چنین تلاش هایی در میان گروه های انقلابی نادر است. 

نتیجه گیری:

این نمای کلی از نقش زنان در انقلاب سوریه ،  موانع تاریخی و سیاسی که رفقای زن و مرد با آن روبرو اند را در نظر گرفته.  هنگام پرداختن به کاری که زنان در سوریه در طی سه سال گذشته انجام داده اند،  به هیچ وجه نمی توان حق مطلب را ادا کرد.  من یکی از بسیار زنان سوری ام که نظرات متفاوتی دارند و به  این موضوع می پردازند.    امیدوارم که به دیگر رفقای زن نیز این فرصت داده شود تا بتوانند نظراتشان را در این مورد  بیان و مستند کنند. 

مارس 2014

(تاریخ ترجمه:  30 مارس 2016)